حالا کـ ـہ رفتنے شده ای طبق گفته ات / باشد، قبول...لااقل این نکتہ را بدان:
آهن قراضه ای کہ چنان گرم گرم گرم
در سینہ مے تپید،
دلم بود...
نا مهربان.. خداحافظ۔....
حالا کـ ـہ رفتنے شده ای طبق گفته ات / باشد، قبول...لااقل این نکتہ را بدان:
آهن قراضه ای کہ چنان گرم گرم گرم
در سینہ مے تپید،
دلم بود...
نا مهربان.. خداحافظ۔....
نشستـﮧ ایم بـا ـهم نقطـﮧ بـازے مے ڪـنیم ؛ خودم و دلم را مے گویم !
زباטּ نـَفهم نمے فهمد قواعد بـازے را
تمــام خانــﮧ ـهـا را با اسم " تـــو " پــر مے ڪـند
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم
از عــ ـَجایــِب عــ ـشق این اســ ـت
تنہا آغــ ـوشے آرامــ ـَت میکـ ـُنَد کـ ـہ
دلـ ـت رو بــ ـہ درد بیـــ ـاره
نذار امشبم با یه بغض سر بشه
بزن زیر گریه چشات تر بشه
بذار چشماتو خیلی آروم رو هم
بزن زیر گریه سبک شی یه کم
تقدیر من این است که با درد بسازم
از این دل نامرد دلــ ـے مرد بسازم
انگار قرار است که من داغ دلم را
با گریه ے چشمان خودم سرد بسازم
مــ ـے دونست دلـ ـم اسیره ولے رفت
مے دونست گریه ام مے گیره ولے رفت
مے دونست تنهایے سختہ ، مے دونست
مے تونست باهام بمونہ ، نتونست
مے دونست دلم شکستہ ولے رفت
غم اون تو دل نشستہ ولـ ـے رفت
غـــ ـَمگینم همانند دلقکے کــ ـہ روی صحنه چشمش به عشقش افتــ ـاد
کــ ـہ با معشوقـ ـِش به او میخندیدند